کد مطلب:304436 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:228

من فاطمه ام
اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا أَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ(ص) اَقْوُلُ عَوْداً وَ بَدْواً، وَ لااَقْوُلُ ما اَقُولُ غَلَطاً وَ لااَفْعَلُ شَطَطاً: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»، [1] فَاِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ، تَجِدُوُهُ اَبی دُونَ نِسائِكُمْ، وَ اَخا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزی اِلَیْهِ(ص). ای مردم! بدانید، من فاطمه ام و پدرم محمّد(ص) است - كه درود خدا بر او و خاندانش باد! - همچنان كه در آغازِ سخن گفتم، اكنون نیز می گویم، نه در گفتارم یاوه می سُرایم و نه در رفتارم، كژراهه می روم: «بی گمان پیامبر از [میان]خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجی ببرید بر او گران و دشوار است، به [هدایت] شما دل بسته است با مؤمنان دلسوز و مهربان است». اگر او را بشناسید، درمی یابید كه او پدرِ من است، نه پدرِ زنان شما و نیز برادرِ پسر عموی من؛ علی است، نه مردان شما؛ و راستی را كه چه پیوند خجسته ای است پیوند با پیامبر -(ص)-.


مریم از یك نسبت عیسی عزیز

از سه نسبت، حضرت زهرا عزیز


نورِ چشمِ «رَحْمَةٌ لِلْعالَمینَ»

آن امام اوّلین و آخرین


آنكه جان در پیكر گیتی دمید

روزگارِ تازه آیین آفرید


بانوی آن تاجدارِ «هل أتی»

مرتضی، مشكل گشا، شیر خدا


پادشاه و كلبه ای ایوان او

یك حسام و یك زره سامان او


مادرِ آن مركز پرگارِ عشق

مادر آن كاروانْ سالارِ عشق


آن یكی شمعِ شبستان حرم

حافظِ جمعیتِ خیرُ الاُمم


تا نشیند آتشِ پیكار و كین

پشت پا زد بر سرِ تاج و نگین


وان دگر مولای ابرارِ جهان

قوّت بازوی احرارِ جهان


در نوای زندگی سوز از حسین

اهل حق حریّت آموز از حسین


(اقبال)

در این قطعه از گفتار كه در حقیقت، یكی از نهادهای اساسی «فلسفه سیاسی» در اسلام است، به رسم معمول و جاری در محاكمات، پیش از شروع محاكمه و قرائتِ ادّعانامه خود علیه حاكم و در استیفای حقّ قانونی و میراث شرعیِ خانواده پیامبر (بازپس گیری فدك) و بیداری ذهن خفته و غفلت زده جامعه و نجاتِ امّت از انحرافِ اصولی ای كه در «فلسفه سیاسی» اسلام رخ داده است، و همچنین برحذر داشتنِ اجتماع، از پذیرش مراحلِ آغازین ظلم، تا اینكه به مراحلِ بعدی نكشد و پایه های ظلم، استوار نگردد، خود را به خلیفه و مسلمانانِ حاضر در بزرگترین محكمه آن عصر، یعنی مسجدالنّبی، معرّفی می كند: بدانید كه من، فاطمه ام و پدرم محمّد است! امّا با اینكه هم خلیفه و هم مخاطبانش او را به خوبی می شناسند، برای چه بانوی اسلام پیش از هر سخن، به معرّفی خود، آن هم با نام «فاطمه» پرداخته است؟ برای اینكه اگر «فاطمه» بودنش را باور كنند، دیگر می دانند آنچه را كه می گوید، عین صواب و محض حقیقت است و ناگزیر از پذیرفتن آن اند؛ چرا كه بارها و بارها، در همین مسجد و روی همین منبر، از زبان پیامبر(ص) شنیده اند كه فرمود:

اِنَّ اللَّهَ - عَزَّ وَ جَلَّ - لَیَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها. [2] خدای بزرگ، از خشم فاطمه به خشم می آید و به خشنودی او خشنود می گردد.

بنابراین، شرایط حاكم بر این محاكمه چنین است كه از یك سو، زمامداری پُر قدرت و تازه نفس و ظاهرالصّلاح، و از سوی دیگر، اجتماع مردمی كه نیمی مجذوب و نیمی دیگر، مرعوب اند، اقتضا می كند كه پیش از هر سخن و اقدامی، خود را معرّفی كرده، سفارشهای اكیدِ پیامبر را درباره دخترش فاطمه، به یاد آورد و بدین وسیله، احساسات و عواطف مخاطبانش را علیه حاكم غاصب، تحریك كند و زمینه را برای بازپس گیری «فدك» و احقاق حقّی كه از علی بن ابی طالب(ع) به تاراج رفته است، [3] فراهم آورد. گویی زین العابدین(ع) كه پرچم خونبار عاشورا را بر دوش داشت نیز در «مسجد جامع دمشق» و در محاصره یزید و یزیدیان و مسلمانان منحط و غفلت زده، در چنین شرایطی بود كه همچون مادرش فاطمه(س) در آغاز سخن، به معرّفی خود و خاندان خویش پرداخته است:

اَیُّهَا النَّاسُ! اُعْطینا سِتّاً وَ فُضِّلْنا بِسَبْعٍ اُعْطینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّماحَةَ وَ الْفَصاحَةَ وَ الشَّجاعَةَ وَ الْمَحَبَّة فی قُلُوبِ الْمؤْمِنینَ وَ فُضِّلْنا بِاَنَّ مِنَّا النَّبی الْمُخْتارُ مُحَمَّداً وَ مِنّا الصَّدیقُ وَ مِنَّا الطَّیارُ وَ مِنَّا اَسَدُاللَّهِ وَ اَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطا هذِهِ الْاُمَّةِ مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفنی أنْبَأتُهُ بَِسَبی وَ نَسَبی.... [4] ای مردم! خدا شش چیز را به ما داده است، و برتری ما بر دیگران، بر هفت پایه استوار است: دانش وسیع، بردباری، بخشندگی، فصاحت، دلیری و مردانگی و محبّت و دوستی در دلهای مؤمنان (حكومت بر دلها)؛ و آنچه كه مایه برتری ما بر دیگران شده است این است كه رسول خدا محّمد مصطفی(ص) و وصیّ او صدّیق (علی بن ابی طالب(ع)) و جعفر طیّار و حمزه، شیر خدا، و فرستاده اش و همچنین دو فرزند پیامبر (حسن و حسین(ع)) از ما هستند. هركس كه مرا می شناسد، پیش از این نیز شناخته بود، و آن كس كه نمی شناخت، من خود را با همه ویژگی های ممتازِ خانوادگی، به شما شناساندم.

فاطمه(س) خطاب به حاضران فرمود: ای مردم! بدانید كه من فاطمه ام و پدرم محمّد(ص) است. همچنان كه در آغازِ سخن گفتم، اكنون نیز همان را می گویم، و چون فاطمه ام و یادگارِ محمّد و امتداد وجود پاكِ او در میان امّت اویم، هیچ گاه برخلاف حقیقت و جز در جهتِ خشنودی خداوند، اقدامی نمی كنم. نه در گفتار یاوه می سرایم، و نه در رفتارم، كژراهه می روم. در این اوضاع و احوال آشفته و در برابر این حوادث توفنده و استبداد ظالمان كه شمشیر جفا را بر سر ما آخته اند و می خواهند فریادِ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌ مَوْلاهُ» را خاموش كنند. هر آنچه می گویم و هر اقدامی كه می نمایم، جز به انگیزه انجام تكلیف دینی و رسالت الهی كه بر دوشم نهاده شده است، نیست. فاطمه(س) در ادامه شناساندن خویش، از آیه ای مدَد می جوید كه در توصیف پدرش فرود آمده است:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ. [5] قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به هدایت شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.

در این آیه، به دو حقیقت از اوصاف پیامبر(ص) اشاره شده است: 1) اینكه به رنج و زحمت بیفتید، بر او سخت و دشوار است. بدین روی، آمده است تا هرچه رنج و دشواری است، از دوشتان بردارد. 2) حریصانه مشتاق هدایت و سعادت شماست و در خصوص مؤمنان، دلسوز و مهربان است و اساساً، مظهر رحمت و رأفت پروردگار رئوف و رحیم است و به تعبیر علی(ع):

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَدْ اَحْكَمَ مَراهِمَهُ، وَ اَحْمی مَواسِمَهُ یَضَعُ مِنْ ذلِكَ حَیْثُ الْحاجَةُ اِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ، و آذانٍ صُمٍّ، و اَلْسِنةٍ بُكْمٍ. [6] طبیبی است كه بر سر بیماران، گردان است، و مرهم او بیماری را درمان است - و آنجا كه دارو سودی ندهد - داغ او سوزان. آن را به هنگامِ حاجت، بر دلهایی نهد كه از دیدن حقیقتْ نابیناست، و گوشهایی كه ناشنواست و بر زبانهایی كه ناگویاست.


روز محشر اعتبارِ ماست او

در جهان هم پرده دارِ ماست او


لطف و قهر او سراپا رحمتی

آن به یاران، این به اعدا رحمتی


آنكه بر اعدا درِ رحمت گُشاد

مكّه را پیغامِ «لاتثریب» داد


(اقبال)

مددجویی از این آیه، برای این بود كه مخاطبان خود را به یاد شفقتها و مهرورزی ها و خدمتهای بزرگ و انسانیِ پیامبر(ص) نسبت به انسانها، به ویژه عربِ جاهلی بیندازد و آنها را در مقابل این پرسش قرار دهد كه با آمدن چنین پیامبرِ مهربان و دلسوزی كه حتّی تحمّل دیدنِ رنج شما را ندارد و مشتاقانه برای هدایت و سعادت شما خود را به زحمت انداخته است، آیا سزاوار است كه او رانافرمانی كرده، او را ناسپاسی كنید و در برابر ظلمی كه بر فرزند او روا می دارند، مُهر سكوت بر لب زده، بی تفاوت و بدون احساس مسئولیّت از كنارِ آن بگذرید؟ آیا پیامبر(ص) و وابستگی و پیوند من به او را فراموش كرده اید؟ به طور قطع، چنین نیست. پس اگر او را بشناسید، كه می شناسید، در می یابید كه او پدر من است، نه پدرِ زنان شما، و نیز برادرِ پسر عموی من، علی است، نه مردان شما: پیامبر(ص) از طرف خدا مأمور گشت كه مهاجرین و انصار را با یكدیگر برادر كند. روزی در یك انجمن عمومی، رو به هواداران خود كرد و فرمود: دو تا دو تا با یكدیگر، برادر دینی شوید. پیامبر(ص) سیصد نفر از مهاجرین و انصار را، با یكدیگر برادر نمود و رو به مسلمنان كرد و گفت: «فلانی! تو برادرِ فلانی هستی.» كار [عقد] اخوّت به پایان رسید. ناگهان علی با چشمهای اشكبارش عرض كرد: «یاران خود را با یكدیگر برادر كردید؛ ولی عقد اخوّت میان من و دیگری برقرار نفرمودید؟» (آخَیْتَ بَیْنَ اَصْحابِكَ وَ لَمْ تُواخِ بینی و بَیْنَ اَحَدٍ). در این هنگام، پیامبر رو به علی كرد و گفت: تو در دنیا و آخرت، برادرِ من هستی: «اَنْتَ اَخی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة». قندوزی حنفی می گوید: پیامبر در جواب سؤال علی(ع) فرمود:

به خدایی كه مرا برای هدایت مردم مبعوث فرموده، سوگند، كار برادری تو را برای این به عقب انداختم كه می خواستم در پایان با تو برادر شوم. تو نسبت به من، مانند هارونی نسبت به موسی؛ جز اینكه پس از من پیامبری نیست. تو برادر و وارث من هستی. [7] .

و راستی را كه چه پیوند خجسته ای است پیوند با پیامبر! روشن است كه این پیوند، تنها پیوند نَسَبی و جسمانی نیست؛ چرا كه دیگران نیز با آن بزرگوار، رابطه فامیلی داشتند؛ بلكه مراد از این پیوند مبارك و افتخارآمیز، پیوند روحی و معنوی است و تنها كسی را می سِزَد كه به لحاظ روحی و معنوی، هم سطح و هم افق با پیامبر اكرم است، و چه كسی جز علی ابن ابی طالب، چنین شایستگی و منزلت والایی را دارد؟ او خود، درباره این پیوند روحی و معنوی و منزلت خویش نزد پیامبر(ص) چنین می گوید:

من در خُردی، سینه های بزرگان عرب را بر زمین افكندم و شاخه های نو بر آمده قبیله های ربیعه و مُضَر را شكستم، و شما مقام بلند خویشاوندی و موقعیّت ویژه مرا در خدمت رسول خدا می دانید. در حالی كه كودك بودم، مرا در دامنش پروراند و به سینه اش می چسباند و در بسترش مرا در آغوش می گرفت و بدن مباركش با بدن من مماس می شد، و بوی خوشش را به من می رساند غذا را می جَوید و سپس در دهان من می گذارد، و هیچ گاه دروغی در گفتار و خطا و اشتباه در كِردار، از من نیافت. از زمانی كه پیامبر(ص) از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را همراه او ساخت تا شبانه روز، وی را به راههای صحیح و اخلاق پسندیده سوق دهد. من نیز پیوسته پشت سرِ او راه می رفتم، همچنان كه بچّه به دنبال گامهای مادر می رود، و در هر روز، برای من پرچمی از اخلاق حسنه اش برمی افراشت و مرا به پیروی آن امر می كرد. همه ساله در «حِرا» مجاور می شد و در آنجا تنها من او را می دیدم و جز من، كسی وی را نمی دید در آن زمان، اسلام در خانه ای نیامده بود، مگر خانه پیامبر خدا و خدیجه، و من، سومین آنها بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بویِ خوش نبوّت راااستشمام می كردم. وقتی در هنگام فرود آمدن وحی، صدای ناله شیطان را می شنیدم، از پیامبر سؤال كردم كه: «این ناله و فریاد چیست؟». پیامبر فرمود: این، شیطان است كه از عبادت خود، مأیوس و ناامید شده است. آنچه را كه من می شنوم و می بینم، تو نیز می شنوی و می بینی، جز اینكه تو پیامبر نیستی؛ بلكه وزیر من هستی و پیوسته قرین خیر و نیكی هستی. «اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری. اِلّا اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبیٍّ، وَلكِنَّكَ وَزیرٌ وَ اِنّكَ لَعَلی خیرٍ». [8] .


[1] سوره توبه، آيه 128.

[2] فرائد السمطين، ج 2، ص 46 (به نقل از: فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي، ص 75).

[3] اَري تُراثي نَهْباً؛ ميراثم ربوده اين و آن، و من بدان نگران (نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 3).

[4] نفسَ المَهموم، ص 260.

[5] سوره توبه، آيه 128.

[6] نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 108.

[7] فروغ ابديّت، ج 1، ص 500.

[8] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 4، ص 521.